سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سرباز ولایت
 

  "شاید بعضی‌ها - حتّی بعضی مخلصین انقلاب، نه بیگانه‏ها و بددلها؛ حتّی نزدیکان - در طول بعضی از سال‌های گذشته تصورشان این بود که شعارهای اصلی انقلاب؛ سربلندی اسلام، مسئله‏ عدالت، مسئله‏ مبارزه با استکبار، تلاش و مجاهدت برای رفع استضعاف از مستضعفان، دیگر روزگارش تمام شده است! بعضی البته جسارت و گستاخی کردند و همین‌ها را نوشتند و گفتند! اشتباه می‌کردند، معلوم بود؛ می‌دانستیم اشتباه می‌کنند. اما این گستاخی، دل‌ها را خراش می‌داد. امروز به همت ملت ایران، با انتخاب ملت ایران، دولتی سر کار آمده است که شعارهای اصلی انقلاب، شعارهای اساسی و اصولی اوست. گفتمان مفاهیم انقلاب اسلامی، امروز گفتمان رائج و غالب است؛ این خیلی اهمیت دارد. من البته این را پیش‏بینی می‌کردم. من شاید حدود هفت سال، هشت سال قبل از این، در جلسه‏ کارگزاران نظام اسلامی که در همین حسینیه تشکیل شد، دلائلی آوردم بر اینکه دشمنان انقلاب که خیال می‌کنند می‌توانند انقلاب را به فراموشی بسپرند و قربانی کنند و از رویش عبور کنند، اشتباه می‌کنند؛ گفتم نمی‌توانید؛ می‌دانستیم اشتباه می‌کنند. بحمداللَّه ملت ایران همت کردند و آنچه که می‌خواستیم، شد". ( امام خامنه‌ای 1386/04/09)

 این همت ملت ایران، پیروزی دکتر احمدی نژاد در انتخابات نهم ریاست جمهوری در سال 84 بود که آنچه امام امت می‌خواستند، را محقق نمود...
 شاید بعضی‌ها - حتّی بعضی مخلصین انقلاب، نه بیگانه‏ها و بددلها؛ حتّی نزدیکان - در طول بعضی از سال‌های گذشته تصورشان این بود که شعارهای اصلی انقلاب؛ سربلندی اسلام، مسئله‏ عدالت، مسئله‏ مبارزه با استکبار، تلاش و مجاهدت برای رفع استضعاف از مستضعفان، دیگر روزگارش تمام شده است! بعضی البته جسارت و گستاخی کردند و همین‌ها را نوشتند و گفتند! اشتباه می‌کردند، معلوم بود؛ می‌دانستیم اشتباه می‌کنند. اما این گستاخی، دل‌ها را خراش می‌داد. امروز به همت ملت ایران، با انتخاب ملت ایران، دولتی سر کار آمده است که شعارهای اصلی انقلاب، شعارهای اساسی و اصولی اوست. گفتمان مفاهیم انقلاب اسلامی، امروز گفتمان رائج و غالب است؛ این خیلی اهمیت دارد. من البته این را پیش‏بینی می‌کردم. من شاید حدود هفت سال، هشت سال قبل از این، در جلسه‏ کارگزاران نظام اسلامی که در همین حسینیه تشکیل شد، دلائلی آوردم بر اینکه دشمنان انقلاب که خیال می‌کنند می‌توانند انقلاب را به فراموشی بسپرند و قربانی کنند و از رویش عبور کنند، اشتباه می‌کنند؛ گفتم نمی‌توانید؛ می‌دانستیم اشتباه می‌کنند. بحمداللَّه ملت ایران همت کردند و آنچه که می‌خواستیم، شد. ( امام خامنه‌ای 1386/04/09)
 
این همت ملت ایران، پیروزی دکتر احمدی نژاد در انتخابات نهم ریاست جمهوری در سال 84 بود که آنچه امام امت می‌خواستند، را محقق نمود.
 
دولت احمدی‌نژاد با مدیریتِ الهی حضرت امام خامنه‌ای، از دلِ دولت اصلاحات – که خود میوه و ادامه دهنده راه دولت سازندگی بود؛ البته با دریدگی بیشتر نسبت به ارزش‌های انقلاب و اسلام و نیز صراحتِ فزون‌تر در دل‌دادگی به غرب – بیرون آمده بود. بیرون کشیدن دولتی مانند دولت احمدی‌نژاد،‌ از درون دولتی مانند دولت اصلاحات، آن قدر عجیب است که دیدنِ دستِ عنایت الهی و دستِ حمایت مهدوی - که از آستین ولی‌فقیه بیرون آمده بود – را بسیار ساده و اثبات‌پذیر ‌نمود.
 
احمدی‌نژادِ سال 84، محصول گفتمان انقلاب اسلامی با رهبری امام خامنه‌ای و پرچم‌داری علامه مصباح یزدی بود
 
دولت احمدی‌نژاد، احیاگر گفتمانِ انقلاب اسلامی، در عرصه عمل شده بود. گفتمانی که با مدیریت امام خامنه‌ای و با صحنه‌گردانی میدانی و نظریه‌پردازانه علامه مصباح یزدی، بسترِ تحقق آن و نیز تمایل مردم بدان،‌ فراهم آمده بود. بله احمدی‌نژادِ سال 84، محصول گفتمان انقلاب اسلامی با رهبری امام خامنه‌ای و پرچم‌داری علامه مصباح یزدی بود. احمدی‌نژاد جزو اساتید بسیجی‌ دانشگاه علم و صنعتی بود که به صورت منظم، میزبانی سلسله جلسات علامه مصباح را که توسط بسیج اساتید برگزار می‌شد، به عهده داشت. تعلقِ احمدی‌نژاد به گفتمان نابِ انقلاب اسلامی و گفتمانِ علامه‌ مصباح که مدال مطهری زمان را از سوی امام خامنه‌ای دریافت نموده بود، حمایتِ انتخاباتی علامه مصباح از احمدی‌نژاد را به بار آورد، حمایتی که - هر چند تا بعد از انتخابات، بدون نام بردن از احمدی‌نژاد انجام پذیرفت – اما در پیروزی احمدی‌نژاد حداقل در دور اول انتخابات، نقش تعیین‌کننده‌ای ایفاء نمود.
 
 
تکلیفِ این احمدی‌نژاد، روشن بود، متعلق به انقلاب و رهبری و نظام اسلامی و گفتمان علامه مصباح یزدی. دشمنان داخلی و خارجی و نیز مخالفانِ او از میان اصلاح‌طلبان و حتی برخی اصول‌گرایان، طمعی نسبت به احمدی‌نژاد در راستای تامین اهداف و منافع خود، ‌نداشتند. دولت او که نام دولت‌ِ اسلامی را بر خود نهاده بود؛ هر چند با ایده‌آل‌های اسلامی، فاصله داشت اما توانسته بود به خوبی گفتمان انقلاب اسلامی را در داخل و خارج نمایندگی نموده و احیای ‌ارزش‌های انقلاب اسلامی را در سطح ملی و بین‌المللی به ارمغان آورد. دولتی قائل به حکومت اسلامی و اقامه تمدن نوین اسلامی برای زمینه‌سازی ظهور منجی، دولتی نفی‌کننده ساختارها و هنجار‌های غلط و حزب‌گرایانه و قوم‌گرایانه مدیریتی، دولتی حقیقتاً تسلیم محض ولایت فقیه و با احساس نوکری حقیقی در برابر مردم، دولتی قاطعانه ایستاده در برابر متجاوزان و مستکبران داخلی و خارجی.
 
دولت او مدال بهترین دولت ایران از زمان مشروطه تا آن زمان را از سوی رهبری گرانقدر دریافت نموده بود
 
با این دولت، امید دوستان داخلی و خارجی انقلاب اسلامی، در سیری تصاعدی دوباره رو به افزایش، و امید دشمنان برای نابودی انقلاب اسلامی و استحاله آن، در سر تنازلی و تناقصی،‌ رو به زوال نهاده بود. و این در حالی بود که دو دولت سازندگی و اصلاحات، به مدت 16 سال، دقیقاً عکس دولت او، امید دشمنان را در سیر تصاعدی افزایش و امید دوستان را در سیر تنازلی کاهش داده بودند. دولت او مدال بهترین دولت ایران از زمان مشروطه تا آن زمان را از سوی رهبری گرانقدر دریافت نموده بود. مردم زنده شده بودند و امید حل مشکلاتی که سال‌های سال به دلیل رویکردها و سیاست‌های دو دولت سازندگی و اصلاحات، لاینحل می‌نمود، را در دل می‌پروراندند. فضای عمومی کشور تبدیل به فضای ارزشی شده بود و خدمتِ مثال‌زدنی به مردم در جریان بود.
 
اصلاح‌طلبان، هاشمی و اتباعش، از نقدِ او و سیاه‌نمایی علیه او، دریغ نمی‌کردند
 
بر سر این احمدی‌نژاد کشاکشی وجود نداشت. او در جبهه انقلاب تبدیل به نماد گفتمان انقلاب اسلامی و احیاگر ارزش‌های آن شده بود و رهبری، خواص اهل‌حق و مردمِ‌ ولایت‌مدار نیز با همه وجود پشتیبان او بودند. و در این سو اصول‌گرایانِ ناخالص، از همراهی می‌پرهیختند، اصلاح‌طلبان، هاشمی و اتباعش، از نقدِ او و سیاه‌نمایی علیه او، دریغ نمی‌کردند و ضد انقلاب و دشمنان غربی و صهیونیستی، با همه وجود، به نفی او می‌پرداختند. بدون آنکه هیچ یک طمعی در خودِ احمدی‌نژاد داشته باشند.
 
این دل‌دادگی به مشایی، احمدی‌نژاد را تا از دست‌ دادن قاطبه یاران خالصش، مردم و حتی بزرگترین حامیانش، یعنی علامه مصباح پیش برد
 
انتظار و امید آن بود که این روند استمرار یابد، اما پدیده عبرت‌آموز مشایی، و دل‌دادگیِ ارادتمندانه احمدی‌نژاد به او که با داستان معاون اولیِ مشایی شروع شد و در داستان وزارت اطلاعات اوج گرفته، در داستان اختلاف سران قوا، دریدگی‌ یافت و نهایتاً در این اواخر به حکمِ انتصاب وی به ریاست دبیرخانه جنبش غیر‌متعدها، - حکمی که مشایی تا حد یک منجی جهانی بالا برده شد، - ختم گردید؛ نوید آینده‌ای دیگر می‌داد. این دل‌دادگی، احمدی‌نژاد را تا از دست‌ دادن قاطبه یاران خالصش، مردم و حتی بزرگترین حامیانش، یعنی علامه مصباح پیش برد و نهایتاً حتی شبهه ایستادگی در برابر رهبری را ایجاد نمود.
 
از روزی که احمدی ‌نژاد شروع به تغییر کرد، همه در او طمع کردند و کشاکش نیز آغاز شد
 
از روزی که احمدی ‌نژاد شروع به تغییر کرد، همه در او طمع کردند و کشاکش نیز آغاز شد. احمدی‌نژادِ امروز مانند کسی است که از چند سو او را می‌کشند و هنوز معلوم نیست به صورت قطعی، کدام کشنده موفق به در اختیار گرفتن احمدی‌نژاد خواهد شد. او مانند صیدی شده که شرورترین افراد و جریان‌ها برای تامین منافع حقیرشان و در این سو پاک‌‌ترین انسان‌ها و جریان‌ها برای نجات او و جامعه،‌ به او طمع دارند. بله او تبدیل به طعمه شده است.
 
هر یک طمعی در او دارند/می‌خواهند به وسیله احمدی‌نژاد، اهدافشان را تامین کنند
 
احمدی‌نژاد امروز یک پدیده است، پدیده‌ای که طیف وسیعی از افراد و جریان‌های مختلف، از دشمن‌ترین دشمنان تا دوست‌ترین دوستان را با مواضعی مختلف، پیش روی خود به صف نموده است. و هر یک طمعی در او دارند. در یک سر این طیف وسیع، 1. صهیونیست‌ها و دنیای غرب قرار دارند، در ادامه این طیف 2. ضدانقلاب و اتباع غرب در خارج و داخل، نیز فتنه‌گران از 3. هاشمی و اتباعش تا 4. اصلاح‌طلبان، جای گرفته‌اند. در ادامه 5. اصول‌گرایان ساکت در فتنه، بعد 6. اصول‌گرایان غیرساکت اما اسیر مصلحت‌اندیشی‌های بی‌جا، سپس 7. اصول‌گرایانِ غیرساکتِ ارزش‌مدار، و نهایتاً 8. طرفداران متعصبِ احمدی‌نژاد و در نهایت و در این سوی طیف، 9. جریان انحرافی قرار گرفته‌اند. مواضع این افراد و جریانات از نفی و دشمنی شروع می‌شود، با نقدِ مطلق و تخریب، سپس نقدِ ناخالصِ ناسازنده، و بعد نقدِ خالصِ سازنده ادامه می‌یابد، و نهایتاً به حمایت و اثباتِ مطلق ختم می‌شود. همه این مواضع متفاوت و حتی متضاد، از آن روست که می‌خواهند به وسیله احمدی‌نژاد، اهدافشان را تامین کنند.
 
هدف حداکثریِ دو دسته اول، - یعنی صهیونیست‌ها و غرب و ضدانقلاب که می‌توان آنها را گروه اول نامید - آن است که احمدی‌نژاد را در باطن و به صورت واقعی از گفتمان انقلاب اسلامی جدا کنند، - امری که امید آنرا یافته‌اند - اما در ظاهر او را همچنان نماد گفتمان انقلاب اسلامی معرفی نمایند. و بدین ترتیب هم انتقام خون‌دل‌هایی که احمدی‌نژاد در سالیان ریاست جمهوری خویش، بدانان داده را بگیرند و هم با شکستن او، گفتمان انقلاب اسلامی و رهبری عزیز را درهم شکنند و زمینه براندازی نظام را فراهم نمایند. و هدف حداقلی آن است که اگر موفق به جداسازی واقعی احمدی‌نژاد از گفتمان انقلاب اسلامی نشدند، شکستن او را به عنوان نمادِ گفتمان انقلاب اسلامی برای شکستن رهبری و انقلاب دنبال نمایند.
 
هدف حداکثریِ سه دسته بعد، -یعنی هاشمی و اتباع، اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان ساکت در فتنه که می‌توان آنها را گروه دوم نامید - تفاوتی با هدف دو دسته اول ندارد. تنها تفاوت در نقطه عزیمت و انگیزه آنهاست. بدین معنا که این دسته نیز درصددند با جداسازی واقعی احمدی‌نژاد از گفتمان ناب انقلاب اسلامی و رهبری عظیم‌القدر انقلاب، هم انتقام خویش از احمدی‌نژاد را - که در دوران مسئولیتش، هم حیثیتِ اجتماعی آنان را از بین برده و هم از نفوذ سیاسی و مدیریتی و حتی اقتصادی آنان، کاسته و به یک معنا غاصبانه، به کرسی‌های آنان، که کم‌کم به مانند ارث پدری، برایشان دائمی می‌شد؛ تکیه زده است، بستانند و هم با شکستن او، سدِ ضخیم دیدگاه‌های رهبری که مانع اصلی در راستای تامین منافع‌شان به حساب می‌آید، را از سر راه بردارند. و هدف حداقلی‌شان نیز این است که حتی اگر احمدی‌نژاد، در جبهه انقلاب اسلامی، باقی‌ ماند، شکستن‌ش را به نحوی که منجر به نفیِ گفتمان رهبری و اثباتِ گفتمان خویش و به کرسی نشاندنِ تفسیر ناقص و علیل‌شانِ از انقلاب اسلامی ‌گردد؛ دنبال کنند.
 
درست است که نقطه عزیمت و انگیزه گروه دوم و گروه اول یکسان نیست. اما این دو دسته در عمل به یک نقطه می‌رسند و چه بخواهند و چه نخواهند، مقصدشان نیز یکی خواهد بود. این مسیر خواه‌ ناخواه در نهایت به براندازی نظام ختم‌ می‌شود.
 
اما دو دسته آخر، - که می‌توان آنها را گروه سوم نامید - رویکردی دیگر دارند. اولاً دسته هشتم یعنی طرفداران متعصب،‌ از نقش‌آفرینی عاجزند و خواه نا خواه در خدمت دسته نهم یعنی جریان انحرافی قرار خواهند گرفت. ثانیاً این دسته نیز هدف حداکثری و حداقلی دارند. هدف حداکثری این دسته، آن است که با استفاده از احمدی‌نژاد و ارادتِ عجیبی که وی به مشایی دارد، قدرتِ موجود در دست خود یعنی قوه مجریه را در دست خویش نگه‌ دارند و در ادامه درصدد تسخیر سایر قوا و نهاد‌های متولی قدرت برآمده و در طول مسیر افزایش قدرت، هر جا که برایشان مقدور بود، رهبریِ نظام که رکن انقلاب به حساب می‌آید را مجبور به عقب‌نشینی از گفتمان انقلاب اسلامی تا واگذاری تمامی عرصه‌ها و حتی عرصه رهبری، بنمایند. آنچه خطر این جریان را بالا می‌برد، اولاً دارا بودن تفکراتی انحرافی در حوزه عقاید و نگرش‌هاست که دقیقاً در تقابل با مسلماتِ نگرش‌ها و عقاید اسلامی قرار می‌گیرد. و ثانیاً احتمال ائتلاف نوشته یا حتی نانوشته با دسته‌های پنج‌گانه فوق، برای دست‌یابی به اهداف است. و آنچه خطر آن را پایین‌ می‌آورد، اولاً ضعفِ بنیه علمی و استدلالی، و سستی دیدگاه‌های انحرافی و ثانیاً پایگاه بسیار ضعیف اجتماعی است. هر چند تلاش‌های ناموفقی برای افزایش این پایگاه از مدت‌ها پیش در جریان بوده و موفق شده‌اند توهم داشتن پایگاه قوی اجتماعیِ ناشی از رای 25 میلیونی را در  احمدی‌نژاد ایجاد کنند. غافل از آنکه آن رای، متعلق به گفتمان سوم تیر یعنی گفتمان ناب انقلاب اسلامی، بوده که متناسب با فاصله گرفتن هر چه بیشتر احمدی‌نژاد از آن، ریزش آن نیز سرعت گرفته است. این دسته نیز عزیمت‌گاهی متفاوت از دو گروه قبلی دارند،‌ اما احتمالِ آنکه در عمل به یک نقطه برسند، نفی شدنی نیست. هر چند احتمال اتصالِ سری و محرمانهِ این گروه به عنوان یک سر این طیف وسیع با گروه اول به عنوان سر دیگر این طیف،  و حتی گروه دوم، همواره احتمالی قوی به نظر می‌رسد. بعید است دو سر این طیف با یکدیگر ارتباط نداشته باشند.
 
و اما دسته ششم، - یعنی اصول‌گرایان غیرساکت اما اسیر مصلحت‌اندیشی‌های بی‌جا که می‌توان آنها را گروه چهارم نامید - درصدند با ایجاد هم‌گرایی حداکثری، حتی با نقضِ برخی ارزش‌ها و سازش با برخی از اصول‌گریان ساکت فتنه  و حتی سازگار با اصلاح‌طلبان و فتنه‌گران و یا برخی اصول‌گرایانِ مردود یا دارای اندیشه‌ها و عملکردهایی زاویه‌دار از گفتمان ناب انقلاب اسلامی، به خیال خود انقلاب را از این گردنه نسبتاً خطرناک، با کمترین درگیری و اصطکاک به سلامت عبور دهند؛ غافل از آنکه عبور از گردنه‌ها اهلش را طلب می‌کند و طردِ غیر اهلش. نقشی که این گروه ایفاء می‌کنند،‌ وابسته به چگونگی و نتیجه درگیری‌ای است که میان سه گروه اول و گروه آخر روی می‌دهد. فعالیت‌های گروهِ چهارم، در خدمتِ گروه غالب قرار خواهد گرفت.
 
حفظ احمدی‌نژاد ضروری است. اما ضروری‌تر از آن، مرزبندی با احمدی‌نژاد است
 
اما دسته هفتم - یعنی اصول‌گرایانِ غیرساکتِ ارزش‌مدار که می‌توان آنها را گروه پنجم نام نهاد و به زعم ما رهبری عزیز و نیز قاطبه مردمِ ولایت‌مدار، مومن و بصیر ایران زمین در آن قرار می‌گیرند – نیز دو هدف و رسالت بسیار سنگین به عهده دارند. هدف حداکثری آن است که با حفظ احمدی‌نژاد در جبهه انقلاب اسلامی،  خدمات گسترده او را به پای انقلاب ریخته و بدین ترتیب به حفاظت از گفتمان انقلاب اسلامی و نظام اسلامی بپردازند. هدف حداقلی آن است که اگر موفق به حفظ احمدی‌نژاد، در جبهه انقلاب اسلامی نشدند، برای دفاع از گفتمان انقلاب اسلامی، جدایی احمدی‌نژاد از این گفتمان را ضرورتاً‌ نمایان سازند. بنابراین نیروهای ناب انقلاب، در قدم اول باید تمام تلاش خود را برای نجات احمدی‌نژادِ سال 84 به کار برند. هم به خاطر خود احمدی‌نژاد و هم به خاطر نظام و انقلاب. از دست رفتنِ احمدی‌نژاد، از سویی از دست دادن یکی از نیروهای پُرخدمت انقلاب است، در حالی که ما حتی از دست دادن یک نیروی عادیِ کم‌کارِ کم‌بهره را تجویز نمی‌نماییم؛ و از سوی دیگر از دست دادن کسی است که در دورانی به نماد گفتمانِ ناب انقلاب اسلامی تبدیل شده و به یک معنا پرچم‌داری انقلاب اسلامی را نموده است، هر چند با شکستن وی، بی‌تردید گفتمانِ انقلاب نخواهد شکست، اما هزینه‌های این شکسته شدن، اندک هم نیست. از دست دادن احمدی‌نژاد برای ضعیفانِ از مومنین به انقلاب در داخل و خارج، می‌تواند تبعاتی که در دستیابی به اهدف تاخیرزاست، به بار آورد؛ هر چند در درازمدت خنثی‌شدنی خواهد بود؛ اما همین تاخیر، خود هزینه‌ای است که در صورت امکان نباید آن را پرداخت. پس حفظ احمدی‌نژاد ضروری است. اما ضروری‌تر از آن، مرزبندی با احمدی‌نژاد است اگر از این جبهه خارج شود. و این تنها از دست دوستان و دلسوزان انقلاب برمی‌آید، اگر احمدی‌نژاد از انقلاب جدا شود و ما با او مرزبندی نکنیم،‌ به دشمن در دستیابی به اهدافش یاری رسانده‌ایم. شکستن احمدی‌نژادی که واقعاً در جبهه انقلاب نیست، به دلیل از دست دادنِ عناصرِ هویت انقلابی، کار سختی نیست، اما اگر ظاهراً در جبهه انقلاب به حساب آید و به نام نظام تمام شود، شکستن او موجب شکستن انقلاب و نظام و حداقل، هزینه‌هایی سنگین برای انقلاب می‌گردد.
 
بنابراین نیروهای انقلاب، هم باید از احمدی‌نژاد حمایت کنند، البته حمایتی که منجر به جداسازی او از جریان انحرافی شده و محصول حمایت، در کیسه جریان انحرافی ریخته نشود. و هم باید احمدی‌نژاد را نقد کنند، البته نقدی که مرزبندی‌های او را با گفتمان انقلاب روشن نموده و صد البته به کیسه پنج دسته اول نریزد. نقدِ ما نسبت به احمدی‌نژاد ماهیتاً متفاوت از نقد‌های دشمنان، فتنه‌گران و اصول‌گرایان ناخالص است.
 
این ظرافت در برخورد با احمدی‌نژاد، گاهی از سوی دوستان خالص و ارزش‌مدار رعایت نمی‌گردد، گاهی چنان حمایت می‌کنیم، که حمایتمان خوشآیندِ جریان انحرافی قرار می‌گیرد – این را می‌شود از نوع برخورد جریان انحرافی با این حمایت‌ها فهمید – و گاهی چنان نقد می‌کنیم که نقدمان خوشآیندِ دشمنان و فتنه‌گران و اصول‌گریانِ ناخالص قرار می‌گیرد. هر دو مضر است و در این شرایط حساس، ممنوع.
 
ما هم باید حمایت کنیم و هم نقد و حتی نفی. این شرط موفقیت در کشاکشی است که میان دوستان و دشمنان در گرفته است. اما حمایت ما از احمدی‌نژاد نباید از جنس حمایت جریان انحرافی و طرفداران متعصب باشد و نقد و نفی‌ما نباید از جنس نقدِ دشمنان،‌ فتنه‌گران و اصول‌گرایان ناخالص باشد.
 
دوست داریم علی‌رغم میل و اصرارِ ناعالمانه احمدی‌نژاد، حساب او را از جریان‌ انحرافی جدا بدانیم
 
بله ما هنوز دوست داریم علی‌رغم میل و اصرارِ ناعالمانه احمدی‌نژاد، حساب او را از جریان‌ انحرافی جدا بدانیم و به امید تبدیل احمدی‌نژاد فعلی به احمدی‌نژادِ سال 84، از او حمایت نماییم. ما حامی آن مقدار از احمدی‌نژاد سال هشتاد و چهاریم که در احمدی‌نژادِ فعلی باقی است و ناقد و نافی آن مقدار از احمدی‌نژادیم که دلداده جریان انحرافی و به همین دلیل امیدوار کننده دشمنان و در نتیجه ایستادگی کننده در برابر جریان ناب انقلاب اسلامی و رهبری عزیزتر از جان ما است. بدین جهت، ما هم‌ حمایت‌های جریان انحرافی از احمدی‌نژاد را قبول نداریم و رد می‌کنیم و هم‌ نقدِ دشمنان و فتنه‌گران و اصول‌گرایان ناخالص را نمی‌پذیریم و در مقابل آن می‌ایستیم. و صد البته کمیت و کیفیتِ حمایت و انتقاد ما دقیقاً در گروِ کمیت و کیفیتِ جدایی یا اتصال احمدی‌نژاد به گفتمان ناب انقلاب اسلامی و تبعیت محض از امام خامنه‌ای است، هر چه اتصال احمدی‌نژاد به گفتمان انقلاب اسلامی، بیشتر و شدیدتر و علنی‌تر گردد، حمایت و تایید بیشتر، و هر چه فاصله و جدایی بیشتر و شدیدتر و علنی‌تر شود، نقد و نفی باید بیشتر و قوی‌تر گردد.
 
این، آن رسالت سنگین و ظریفی است، که با ادای آن، می‌توان معبری برای امروز انقلاب به سوی اهداف والایش گشود و به مسلمِ زمان، امام‌ خامنه‌ای یاری رساند و این یاری را تبدیل به دعوتی از حسین زمان، مهدی موعود نمود.
نویسنده:حسن شجاعی علی آبادی

"



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/10/12 توسط 
تمامی حقوق مطالب برای سرباز ولایت محفوظ می باشد