شأن و ویژگی عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد. یعنی با حفظِ استواری و پختگیاش بتواند از چاشنیهای لذت و سرور، نشاط و تلاش بهرهمند باشد؛ اما در این میان، موسیقی آن چنان یکهتاز میدان لذّت و نشاط، خیال و تحریک و احساس می شود که آدمی دچار حالتِ «طَرب» میشود.
«طَرب» تأثیری است فوقالعاده! با محوریت موسیقی. این «تأثیر فوقالعاده» باعثِ کاهش یا سلبِ جدّیّت عقل میشود. و این پیشامد، باعث میشود که عقل از محاسبات جدّی، دقیق و واقعبینانه به دور بیفتد.
جوانی که موسیقیگرا و «طَربخواه» است: برای زدودنِ افسردگیاش، دُکمه ضبط صوت را حرکت میدهد تا یکی دیگر برایش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه که در خود افسردگی مشاهده کند سعی در شناختِ عوامل پژمردگی میکند تا با یافتِ آن علتها، عوامل خوشیِ ماندگار یا معقول را در خود فراهم سازد.
جوانِ موسیقیگرا، برای تحریک و برانگیختن احساس، به درمانهای مجازی و آنی روی میآورد.
این چنین کسی که خواستهاش را در «موسیقی» میبیند هیچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش این زحمت را نمیدهد تا ببیند و بفهمد که کجای زندگی را اشتباه محاسبه کرده و چه سنگی مقابل راهش است. آیا دوستِ ناباب او را به افسردگی کشانده؟ یا سستی در انجامِ وظایفِ دینی و الهی او را به افسردگی کشانیده؟
پس: «موسیقی، عقل را به خواب میبرد!» یک شعار و شعر نیست. یک قانون است. یک حقیقت است و برای فهم حقائق باید چشم گشود نه اینکه چشمها را بست....
تأثیرات موسیقی بر عقل
1. کاستی تعادل و جدیت؛ شأن و ویژگی عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد. یعنی با حفظِ استواری و پختگیاش بتواند از چاشنیهای لذت و سرور، نشاط و تلاش بهرهمند باشد؛ اما در این میان، موسیقی آن چنان یکهتاز میدان لذّت و نشاط، خیال و تحریک و احساس می شود که آدمی دچار حالتِ «طَرب» میشود.
«طَرب» تأثیری است فوقالعاده! با محوریت موسیقی. این «تأثیر فوقالعاده» باعثِ کاهش یا سلبِ جدّیّت عقل میشود. و این پیشامد، باعث میشود که عقل از محاسبات جدّی، دقیق و واقعبینانه به دور بیفتد.
جوانی که موسیقیگرا و «طَربخواه» است: برای زدودنِ افسردگیاش، دُکمه ضبط صوت را حرکت میدهد تا یکی دیگر برایش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه که در خود افسردگی مشاهده کند سعی در شناختِ عوامل پژمردگی میکند تا با یافتِ آن علتها، عوامل خوشیِ ماندگار یا معقول را در خود فراهم سازد.
جوانِ موسیقیگرا، برای تحریک و برانگیختن احساس، به درمانهای مجازی و آنی روی میآورد.
این چنین کسی که خواستهاش را در «موسیقی» میبیند هیچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش این زحمت را نمیدهد تا ببیند و بفهمد که کجای زندگی را اشتباه محاسبه کرده و چه سنگی مقابل راهش است. آیا دوستِ ناباب او را به افسردگی کشانده؟ یا سستی در انجامِ وظایفِ دینی و الهی او را به افسردگی کشانیده؟
پس: «موسیقی، عقل را به خواب میبرد!» یک شعار و شعر نیست. یک قانون است. یک حقیقت است و برای فهم حقائق باید چشم گشود نه اینکه چشمها را بست.
موسیقی عقل را به خواب میبرد: یعنی باعثِ اشتغالِ آدمی به اموری میشود که کمکم باعثِ غفلت از خود، نیازها، علل و درمانها میشود.
شما دردی دارید که درمانش تنها با اراده و تغییر شرایط ممکن است. ولی وقتی میبینی نوار موسیقی آن را حلّ کرده، دیگر آن را درمانِ دردت میبینی و دیگر هیچ! اینجاست که آن درد همچنان عمق و شدّت پیدا میکند و شما بیشتر به نوار رو میآورید... و این روند تا آنجا ادامه مییابد که از آهنگهای معمولی به تند و غربی و شرقیاش رو میکنی.
افلاطون میگوید: «وقتی ریتمِ موسیقی تغییر میکند، اساس قوانین جامعه نیز با آن متحوّل میشود». چرا؟ چون این دیگر عقل نیست که حاکمیت دارد.؛ بلکه موسیقی و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشیه میراند و عقل نیز اساسِ جامعه است. و این عقل است که دین را میشناسد و ما را نسبت به آن ترغیب میکند. به راستی چگونه ما میخواهیم با موسیقی، دین را بشناسیم و بفهمیم؟ و با آن زندگی کنیم؟
جان کلام اینکه: «موسیقی، عقل را به خواب میبرد». یعنی: او را از محاسبات، واقعیّات و اقداماتِ متناسب، باز میدارد و «مشغولیت» به موسیقی عاملِ غفلت است؛ و قرآن کریم از «مشغولشدنهای این چنینی» به «لَهْو» تعبیر میکند. لهو چیست؟
این واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب میباشد و فرهنگنویسان دربارهاش این چنین توضیح دادهاند: لهو، آن است که چیزی آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نماید که باعثِ غفلت و بازماندن از کارهای مهمتر شود. قرآن که میفرماید: «لاتلهِکُم اَموالُکم و لاولادکم» اموال و اولادتان شما را از یاد خدا مشغول و غافل نکند.
اینک ببینید که چگونه قرآن کریم، ضمن آنکه ما را از موسیقی باز میدارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بیان میفرماید: «و من الناسِ من یشْتَری لَهو الحدیث لِیُضِلّ عنْ سبیلالله(1)» عدهای از مردم از آن چه لهو است استقبال کرده و نسبت به آن گرایش دارند اینان ندانسته خود و دیگران را به بیراهه، گمراهی و اشتباه میاندازند؛ این نوعی بازی گرفتنِ دین است. و بدانید که سرنوشتی عذابآور و خوارکننده در انتظارشان است.
آن گاه حضرت امام صادقعلیه السلام فرمودند: «غنا مصداقی است از آن چه موجب مشغولیت و بازماندن از یاد خدا میشود.(2)
موسیقی با تأثیراتی که در اَبعادِ شادیآفرینی، خیالآفرینی و تحریکآفرینی دارد، آن چنان به تقویت احساس میپردازد که عقل را - هر چند به طور موقت - ضعیف میکند.
کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و هر چیز بیتناسب را کنار بزند؛ اما در این وضعیّت که آدمی دل سپردهی احساسات و اثراتِ ناشی از موسیقی گردد، جنبههای احساسی بودن چندان قوی میگردد که به سختی میتواند در دریایِ احساسات وارد شد، امّا خیس از آب نگردد. اینجاست که آدمی وقتی میخواهد چیزی را ارزیابی کند، چون آلوده به شناختهای احساسی موسیقیایی شده، در این ارزیابی موفق نخواهد بود. شاید بتوان با مثالی این حالت را ملموستر نمود. بسیار مشاهده کردهایم که رانندهای جوان سوار بر ماشین مدل بالا شده و با سرعتِ زیاد مشغولِ راندن ماشین است. چندان که با این سرعت مافوق صوتش میخواهد بیرون از فضای عالم مادی دنیا پرواز کند. وقتی دقّت بیشتری میکنیم درمییابیم او به مفهوم دقیق کلمه مشغولِ «دل سپردن» به نوار موسیقی است. آن هم آهنگی با ریتم هیجانآفرین و تحریکزا. هر آن گاه که نوار ترانه و موسیقیاش، تندتر میگردد او بر تندی سرعتش میافزاید، امّا در این موقیعت او در رانندگی اش مطابقِ استانداردهای رانندگی و ضوابط عقلی نمیراند. او را میبینی که تابعِ همان احساسِ موقعِ شنیدن آهنگ است. و این احساس، باعث شده تا از تشخیص انسان در حالِ تعادل فاصله بگیرد. او دیگر فقط یک چیز را خوب تشخیص میدهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اینک شما در اطراف همین مثال تفکّر و توجّه بیشتری بنمائید تا ابعادی دیگر برایتان روشن شود.
«وقتی عقل ملاکِ تشخیص (تصوّر و عمل) باشد، کردار نیز بسیار متین و حساب شده خواهد بود. مگر نه اینکه سبُکی و سستی در عقل، موجب سبکی و سستی در عمل نیز میگردد؟ پس وقتی میبینید که شخصی با شنیدن آهنگ به رفتارهای سبک دست میزند، معلوم میشود که عقلش دچارِ خفّت و سبکی گردیده و این احساس است که بر وی حکم میراند.(3)
بر اساسِ نظریه کارشناسی «فارابی»؛ کاملترین نوع موسیقی، آن است که نشاط آور، خیالآفرین و هیجانساز باشد(4).
در هنگام تحلیل و استدلال، آن چه بیشتر محور گفت و گوها قرار می گیرد نشاط آوری موسیقی است اما درباره خیالپردازی و هیجان سازی موسیقی سخنی به میان آورده نمی شود در حالی که این دو پیامد نابهنجار موجب تضعیف عقل انسان است و آثار زیانبار دارد.
در قرآن کریم، توصیه شده که «واجْتَنِبُوا قُولَ الزّور(5)»؛ «ای مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهیزید»
حضرت امام صادقعلیه السلام پس از آنکه این آیه را تلاوت فرمودند، بیان داشتند: یکی از مصادیقِ «گفتارِ بیواقعیت ولی حقنما»، همین «غنا»ست.(6)
در این روایت و آیه خوب دقت کنید. چه اینکه نه «خیال» را ماندگاری است؛ نه «احساساتِ برانگیخته از موسیقی»؛ و نه «لذّتهای زودفرجامش» فرصتِ پائیدن و ماندن دارد.
چکیده و نتیجه گفتار اوّل (تأثیرات موسیقی بر عقل): از مجموع گفتگوهای پیشین به این نتایج رسیدیم:
1. قانون زیربنایی و غیر قابل انکار آن است که؛ «عقل هر آن چیزی را تقویت کند که عقل را تقویت میکند».
2. کار عقل آن است که «عِقال» باشد. یعنی: «قلعه» برای حفظِ جسم و روحِ آدمی و «پایبند» برای بستن پای هوی و هوس و تمایلات و شهوات.
3. از این رو چنان چه چیزی (مثلِ موسیقی) نه در استحکامِ آن قلعه نقش داشته و نه در تقویتِ آن بند پای هوی و شیطان و شیطنتها تأثیری به سزا؛ دیگر نمیتوان آن را «عقلایی» دانست.
موسیقی در حاکمیتش یکهتاز است که در تشخیصِ خوب یا بد چیزی «طبقِ ملاکهای خود رفتار میکند. یعنی هر قدر، احساس لذّت و خیال و انفعالات جسمانی بیشتر باشد، پس بهتر است. امّا کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و اعتدال در هر چیز مخصوصاً ابعاد فوق را شناخته و اِعمال گرداند.