سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سرباز ولایت
 

شأن و ویژگی عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد. یعنی با حفظِ استواری و پختگی‏اش بتواند از چاشنی‏های لذت و سرور، نشاط و تلاش بهره‏مند باشد؛ اما در این میان، موسیقی آن چنان یکه‏تاز میدان لذّت و نشاط، خیال و تحریک و احساس می شود که آدمی دچار حالتِ «طَرب» می‏شود.

«طَرب» تأثیری است فوق‏العاده! با محوریت موسیقی. این «تأثیر فوق‏العاده» باعثِ کاهش یا سلبِ جدّیّت عقل می‏شود. و این پیشامد، باعث می‏شود که عقل از محاسبات جدّی، دقیق و واقع‏بینانه به دور بیفتد.

جوانی که موسیقی‏گرا و «طَرب‏خواه» است: برای زدودنِ افسردگی‏اش، دُکمه ضبط صوت را حرکت می‏دهد تا یکی دیگر برایش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه که در خود افسردگی مشاهده کند سعی در شناختِ عوامل پژمردگی می‏کند تا با یافتِ آن علت‏ها، عوامل خوشیِ ماندگار یا معقول را در خود فراهم سازد.

جوانِ موسیقی‏گرا، برای تحریک و برانگیختن احساس، به درمان‏های مجازی و آنی روی می‏آورد.

این چنین کسی که خواسته‏اش را در «موسیقی» می‏بیند هیچ وقت به خودش، به عقلش و به اراده‏اش این زحمت را نمی‏دهد تا ببیند و بفهمد که کجای زندگی را اشتباه محاسبه کرده و چه سنگی مقابل راهش است. آیا دوستِ ناباب او را به افسردگی کشانده؟ یا سستی در انجامِ وظایفِ دینی و الهی او را به افسردگی کشانیده؟

پس: «موسیقی، عقل را به خواب می‏برد!» یک شعار و شعر نیست. یک قانون است. یک حقیقت است و برای فهم حقائق باید چشم گشود نه اینکه چشم‏ها را بست....

تأثیرات موسیقی بر عقل‏

1. کاستی تعادل و جدیت؛ شأن و ویژگی عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد. یعنی با حفظِ استواری و پختگی‏اش بتواند از چاشنی‏های لذت و سرور، نشاط و تلاش بهره‏مند باشد؛ اما در این میان، موسیقی آن چنان یکه‏تاز میدان لذّت و نشاط، خیال و تحریک و احساس می شود که آدمی دچار حالتِ «طَرب» می‏شود.

«طَرب» تأثیری است فوق‏العاده! با محوریت موسیقی. این «تأثیر فوق‏العاده» باعثِ کاهش یا سلبِ جدّیّت عقل می‏شود. و این پیشامد، باعث می‏شود که عقل از محاسبات جدّی، دقیق و واقع‏بینانه به دور بیفتد.

جوانی که موسیقی‏گرا و «طَرب‏خواه» است: برای زدودنِ افسردگی‏اش، دُکمه ضبط صوت را حرکت می‏دهد تا یکی دیگر برایش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه که در خود افسردگی مشاهده کند سعی در شناختِ عوامل پژمردگی می‏کند تا با یافتِ آن علت‏ها، عوامل خوشیِ ماندگار یا معقول را در خود فراهم سازد.

جوانِ موسیقی‏گرا، برای تحریک و برانگیختن احساس، به درمان‏های مجازی و آنی روی می‏آورد.

این چنین کسی که خواسته‏اش را در «موسیقی» می‏بیند هیچ وقت به خودش، به عقلش و به اراده‏اش این زحمت را نمی‏دهد تا ببیند و بفهمد که کجای زندگی را اشتباه محاسبه کرده و چه سنگی مقابل راهش است. آیا دوستِ ناباب او را به افسردگی کشانده؟ یا سستی در انجامِ وظایفِ دینی و الهی او را به افسردگی کشانیده؟

پس: «موسیقی، عقل را به خواب می‏برد!» یک شعار و شعر نیست. یک قانون است. یک حقیقت است و برای فهم حقائق باید چشم گشود نه اینکه چشم‏ها را بست.

موسیقی عقل را به خواب می‏برد: یعنی باعثِ اشتغالِ آدمی به اموری می‏شود که کم‏کم باعثِ غفلت از خود، نیازها، علل و درمان‏ها می‏شود.

شما دردی دارید که درمانش تنها با اراده و تغییر شرایط ممکن است. ولی وقتی می‏بینی نوار موسیقی آن را حلّ کرده، دیگر آن را درمانِ دردت می‏بینی و دیگر هیچ! اینجاست که آن درد همچنان عمق و شدّت پیدا می‏کند و شما بیشتر به نوار رو می‏آورید... و این روند تا آنجا ادامه می‏یابد که از آهنگ‏های معمولی به تند و غربی و شرقی‏اش رو می‏کنی.

افلاطون می‏گوید: «وقتی ریتمِ موسیقی تغییر می‏کند، اساس قوانین جامعه نیز با آن متحوّل می‏شود». چرا؟ چون این دیگر عقل نیست که حاکمیت دارد.؛ بلکه موسیقی و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشیه می‏راند و عقل نیز اساسِ جامعه است. و این عقل است که دین را می‏شناسد و ما را نسبت به آن ترغیب می‏کند. به راستی چگونه ما می‏خواهیم با موسیقی، دین را بشناسیم و بفهمیم؟ و با آن زندگی کنیم؟

جان کلام اینکه: «موسیقی، عقل را به خواب می‏برد». یعنی: او را از محاسبات، واقعیّات و اقداماتِ متناسب، باز می‏دارد و «مشغولیت» به موسیقی عاملِ غفلت است؛ و قرآن کریم از «مشغول‏شدن‏های این چنینی» به «لَهْو» تعبیر می‏کند. لهو چیست؟

این واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب می‏باشد و فرهنگ‏نویسان درباره‏اش این چنین توضیح داده‏اند: لهو، آن است که چیزی آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نماید که باعثِ غفلت و بازماندن از کارهای مهم‏تر شود. قرآن که می‏فرماید: «لاتلهِکُم اَموالُکم و لاولادکم» اموال و اولادتان شما را از یاد خدا مشغول و غافل نکند.

اینک ببینید که چگونه قرآن کریم، ضمن آنکه ما را از موسیقی باز می‏دارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بیان می‏فرماید: «و من الناسِ من یشْتَری لَهو الحدیث لِیُضِلّ عنْ سبیل‏الله(1)» عده‏ای از مردم از آن چه لهو است استقبال کرده و نسبت به آن گرایش دارند اینان ندانسته خود و دیگران را به بی‏راهه، گمراهی و اشتباه می‏اندازند؛ این نوعی بازی گرفتنِ دین است. و بدانید که سرنوشتی عذاب‏آور و خوارکننده در انتظارشان است.

آن گاه حضرت امام صادق‏علیه السلام فرمودند: «غنا مصداقی است از آن چه موجب مشغولیت و بازماندن از یاد خدا می‏شود.(2)

موسیقی با تأثیراتی که در اَبعادِ شادی‏آفرینی، خیال‏آفرینی و تحریک‏آفرینی دارد، آن چنان به تقویت احساس می‏پردازد که عقل را - هر چند به طور موقت - ضعیف می‏کند.

کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و هر چیز بی‏تناسب را کنار بزند؛ اما در این وضعیّت که آدمی دل سپرده‏ی احساسات و اثراتِ ناشی از موسیقی گردد، جنبه‏های احساسی بودن چندان قوی می‏گردد که به سختی می‏تواند در دریایِ احساسات وارد شد، امّا خیس از آب نگردد. اینجاست که آدمی وقتی می‏خواهد چیزی را ارزیابی کند، چون آلوده به شناخت‏های احساسی موسیقیایی شده، در این ارزیابی موفق نخواهد بود. شاید بتوان با مثالی این حالت را ملموس‏تر نمود. بسیار مشاهده کرده‏ایم که راننده‏ای جوان سوار بر ماشین مدل بالا شده و با سرعتِ زیاد مشغولِ راندن ماشین است. چندان که با این سرعت مافوق صوتش می‏خواهد بیرون از فضای عالم مادی دنیا پرواز کند. وقتی دقّت بیشتری می‏کنیم درمی‏یابیم او به مفهوم دقیق کلمه مشغولِ «دل سپردن» به نوار موسیقی است. آن هم آهنگی با ریتم هیجان‏آفرین و تحریک‏زا. هر آن گاه که نوار ترانه و موسیقی‏اش، تندتر می‏گردد او بر تندی سرعتش می‏افزاید، امّا در این موقیعت او در رانندگی اش مطابقِ استانداردهای رانندگی و ضوابط عقلی نمی‏راند. او را می‏بینی که تابعِ همان احساسِ موقعِ شنیدن آهنگ است. و این احساس، باعث شده تا از تشخیص انسان در حالِ تعادل فاصله بگیرد. او دیگر فقط یک چیز را خوب تشخیص می‏دهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اینک شما در اطراف همین مثال تفکّر و توجّه بیشتری بنمائید تا ابعادی دیگر برایتان روشن شود.

«وقتی عقل ملاکِ تشخیص (تصوّر و عمل) باشد، کردار نیز بسیار متین و حساب شده خواهد بود. مگر نه اینکه سبُکی و سستی در عقل، موجب سبکی و سستی در عمل نیز می‏گردد؟ پس وقتی می‏بینید که شخصی با شنیدن آهنگ به رفتارهای سبک دست می‏زند، معلوم می‏شود که عقلش دچارِ خفّت و سبکی گردیده و این احساس است که بر وی حکم می‏راند.(3)

بر اساسِ نظریه کارشناسی «فارابی»؛ کاملترین نوع موسیقی، آن است که نشاط آور، خیال‏آفرین و هیجان‏ساز باشد(4).

در هنگام تحلیل و استدلال، آن چه بیشتر محور گفت و گوها قرار می گیرد نشاط آوری موسیقی است اما درباره خیالپردازی و هیجان سازی موسیقی سخنی به میان آورده نمی شود در حالی که این دو پیامد نابهنجار موجب تضعیف عقل انسان است و آثار زیانبار دارد.

در قرآن کریم، توصیه شده که «واجْتَنِبُوا قُولَ الزّور(5)»؛ «ای مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهیزید»

حضرت امام صادق‏علیه السلام پس از آنکه این آیه را تلاوت فرمودند، بیان داشتند: یکی از مصادیقِ «گفتارِ بی‏واقعیت ولی حق‏نما»، همین «غنا»ست.(6)

در این روایت و آیه خوب دقت کنید. چه اینکه نه «خیال» را ماندگاری است؛ نه «احساساتِ برانگیخته از موسیقی»؛ و نه «لذّت‏های زودفرجامش» فرصتِ پائیدن و ماندن دارد.

چکیده و نتیجه گفتار اوّل (تأثیرات موسیقی بر عقل): از مجموع گفتگوهای پیشین به این نتایج رسیدیم:

1. قانون زیربنایی و غیر قابل انکار آن است که؛ «عقل هر آن چیزی را تقویت کند که عقل را تقویت می‏کند».

2. کار عقل آن است که «عِقال» باشد. یعنی: «قلعه» برای حفظِ جسم و روحِ آدمی و «پایبند» برای بستن پای هوی و هوس و تمایلات و شهوات.

3. از این رو چنان چه چیزی (مثلِ موسیقی) نه در استحکامِ آن قلعه نقش داشته و نه در تقویتِ آن بند پای هوی و شیطان و شیطنت‏ها تأثیری به سزا؛ دیگر نمی‏توان آن را «عقلایی» دانست.

موسیقی در حاکمیتش یکه‏تاز است که در تشخیصِ خوب یا بد چیزی «طبقِ ملاک‏های خود رفتار می‏کند. یعنی هر قدر، احساس لذّت و خیال و انفعالات جسمانی بیشتر باشد، پس بهتر است. امّا کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و اعتدال در هر چیز مخصوصاً ابعاد فوق را شناخته و اِعمال گرداند.

 



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/11/3 توسط 
تمامی حقوق مطالب برای سرباز ولایت محفوظ می باشد