برخی از آنها که داعیه اصولگرایی هم دارند گویا مترصد فرصتند تا از ابزارهای رسانه ای خود برای ایجاد شبهات سیاسی در نظریههای علمی بزرگان دینی استفاده کنند فقط به این بهانه که در انتخابات با اهداف قدرت طلبانه آنها همراهی نشده است! غافل از اینکه نظریه علمی عالمان دینی را اگر با نفی سیاسی و کشاندن به فضای ژورنالیستی پاسخ دهند، ممکن است به نفی مبانی منطقی دین و استدلالهای قرآنی منجرشود.
حسن شجاعی علی آبادی- با گذشت حدود دو ماه ازانتخابات ریاست جمهوری و پایان رقابتهای سیاسی عده ای هنوز هم کینه توزانه به دنبال مقصریابی برای ناکامیهای خود هستند. جالب اینکه برخی از آنها که داعیه اصولگرایی هم دارند گویا مترصد فرصتند تا از ابزارهای رسانه ای خود برای ایجاد شبهات سیاسی در نظریههای علمی بزرگان دینی استفاده کنند فقط به این بهانه که در انتخابات با اهداف قدرت طلبانه آنها همراهی نشده است! غافل از اینکه نظریه علمی عالمان دینی را اگر با نفی سیاسی و کشاندن به فضای ژورنالیستی پاسخ دهند، ممکن است به نفی مبانی منطقی دین و استدلالهای قرآنی منجرشود. (1)
لطفاً مصباح را نقد کنید
مصباح نه معصوم است، نه حق مطلق و نه فراتر از نقد. برخی دوستان مصباح را نقد میکنند، عموماًَ نقدهایی شنیدنی و بسیاری از اوقات، نقدهایی پاسخ دار. برخی از دوستان، اما مصباح را نقد نمیکنند، نفی میکنند، در حالی که نفی مصباح، کاری دوستانه نیست. این دشمنان انقلاب و نه دوستان آنند که مصباح را نه نقد، بلکه نفی میکنند. نقدِ دوستان، پاسخی درخور دارد، نفی دشمنان نیز جوابی مناسب، اما نفیِ دوستان را چه باید کرد؟
اگر دوستانه پاسخ داده شود، نمیشنوند و سانسور میکنند؛ و اگر دشمنانه پاسخ داده شود، سندی بر صحتِ نه نقدها، بلکه نفی هایشان مییابند که اینها تند و افراطی و متحجرند!
و با مظلوم نمایی، سایتشان را پر میکنند از این به اصطلاح سندها. آیا رواست نفیِ دوستان را نشانه نادوستی بدانیم؟ یا حمل بر ... کنیم؟ و یا...؟ پس لطفاً مصباح را نقد کنید نه نفی.
* برای نفی مصباح، منطق قرآن را نفی نکنید
اگر بگوییم دوستان نفی کننده، رعایت اخلاق، تقوا، صداقت، انصاف را ننموده اند، فریاد وا اسلاما سر میدهند که ببینید ما را متهم به بی اخلاقی و بی دینی و در نتیجه کفر و شرک و حتماً ارتداد نموده اند. اما خود، به راحتی نه به یک فرد عادی که به مصباح، تهمت میزنند، تهمتی که از اکبر کبائر است.
ما اگر عمل واقع شده آنان را آنهم به عنوان پاسخ و عکس العمل، تشریح کنیم، ظالمیم؛ اما آنان که با تحریف و مغالطه، تهمت هایی نثار یکی از علمای طراز اول اسلامی میکنند، مظلوم!
پرداختن به همه مغالطات اینان، ملال آور است، تنها به یک نمونه توجه کنید که اگر در خانه کس است یک حرف بس است:
ادعا: «سخنان آیت الله مصباح: جلب رضایت همگانی جز با اظهار نفاق امکانپذیر نیست.»
نقد: «آیا صلحا و فقها و بالاتر از آن پیامبرانی که محبوب قلوب مردم بودند العیاذ بالله آلوده به نفاق شدند؟! مشخص است که به دست آوردن رضایت مردم مسلمان افضل از هر امری است.» (2)
ادعا: «سخنان آیت الله مصباح: اگر همه مردم سخنی دیگر بگویند و انسان حرف خدا را بنگرد و به آن عمل کند راه صحیح را پیموده است»
نقد: «سخن بر سر این است که آیا نظر متباین با مردمِ «مسلمان و صالح» داشتن، حُسن است یا قبح؟» (3)
یکی از رایجترین شگردهای مغالطه، تغییر و تبدیل نامحسوس موضوع است.
مثال:
ادعا: میوه دار کردن همه درختان، جز با یک کار مصنوعی ممکن نیست.
این یعنی برخی درختان به صورت طبیعی میوه دارند و برخی دیگر ندارند که باید با کار مصنوعی میوه دارشان کرد.
نقد: نه خیر درختان میوه دار، بدون کار مصنوعی میوه دارند. اگر باور ندارید، به درختان میوه دار بنگرید تا ببینید که میوه دارند.
تطبیق: مصباح میگوید رضایت همه مردم، جز با نفاق ممکن نیست. این یعنی رضایت برخی از مردم بدون نفاق ممکن است، برخی دیگر هستند که باید با نفاق رضایتشان را جلب کرد. اما ناقد یا نافی، با افزودن قید به موضوع و تغییر آن، میگوید: نه خیر رضایت مردمِ محبت دار به پیامبران و مردم مسلمان، بدون نفاق جلب میشود، شما چرا ادعا میکنید رضایت مردم، جز با نفاق جلب شدنی نیست. بعد هم ادعا میکند «ایشان مثال از مشرکان میزنند در حالی که ما در جامعه اسلامی روزگار میگذارنیم. مردمی که وفاداری به انقلابی اسلامی و نظامی دینی را بارها و بارها اعلام کرده اند آیا حق سوال و انتقاد از حاکمان را ندارند و آیا کسب رضایت آنها امری غیر ممدوح است؟ با کدام منطق اسلامی میتوان بر صحت این استدالال تاکید کرد؟» این در حالی است که مصباح مثال نمیزند، استدلال میکند، بله مردم ایران جزو آن مردمی اند که رضایتشان جلب شده البته باز نه همه بلکه اکثریت، ولی برخی دیگر از مردم هم هستند که رضایتشان جز با نفاق جلب نمیشود، آن برخی، میشوند غیر ملت ایران که وفاداری خود را به انقلاب اسلامی و نظام اسلامی حتی یکبار هم اعلام نکرده اند و حتی با آن میجنگند؛ و نیز آن اقلیت بسیار محدودی از مردم ایران که نه تنها وفاداری را اعلام نکرده اند که حتی گاهی درصدد براندازی نظامِ مردمی و اسلامی ما نیز برآمده اند. منطق مصباح منطق قرآن است اگر باور ندارید فقط برخی از آیات و روایات مربوط به واژه «ناس» را ببینید.
در ادامه مقاله ادعا میکند: «بدیهی است اساس نگاه آیت الله مصباح به جامعه اسلامی ایران اشتباه است. ایشان اساسا نگاه درجه دو به مردم دارند. در نظر ایشان مردم توده ای متراکم و بی دانش هستند که باید هدایت شان کرد و کفایت این هدایت را نیز فقط ایشان دارند! این رویکرد تحقیرآمیز به مردم هیچ مناسبتی با سیره پیامیر و ائمه و فلسفه سیاسی اسلام و آراء حکما و فقهای بزرگ شیعه ندارد و بیشتردر میان برخی نحلههای اهل سنت رواج دارد.
در عین حالاین منطق آیت الله مصباح تفاوتهای آشکاری با مشی امام و رهبری در مواجهه با جامعه ایران دارد. امام ملت ایران را برتر از مردم حجاز میدانست اما آیت الله مصباح چه میگوید ؟» (4)
مصباح به پیروی از قرآن و همه انبیاء، مردم را نیازمند هدایت میداند نه چون حقیر و پست و درجه دومند بلکه چون کریم و ارزشمند و درجه اولند. در منطق قرآن مردم اگر هدایت نشوند، حقیر و پست میشوند، بله مصباح به تبعیت از قرآن، اعتقاد دارد که کفایت این هدایت را نیز فقط انبیاء و اولیاء و ورثه انبیاء یعنی علماء دارند. مصباح جزو برترین علماست و البته این هدایت شامل هدایت سیاسی نیز است. این رویکرد در تطابق کامل با سیره پیامبر و ائمه و مشی امام و رهبری است.
ملت ایران اگر برتر از مردم حجازند که هستند، به دلیل آن است که هدایت شده اند، و مصباح جز این چیزی نمیگوید. به همین جهت است که حضرت آقا، مصباح را دارای حرف رسا و منطق قوی و مستحکم میدانند.(5) پس لطفاً مصباح را نقد کنید. نه نفی. نقد یا نفی مصباح را هم بهانه ای برای نفی منطق قرآن قرار ندهید.
*مصباح مرد فرداهاست
فقط فقیه و فیلسوف دانستن مصباح، تعریف و بزرگداشت مصباح نیست، کوچکداشت اوست. بله توصیف بسیاری به تفقه و تفلسف، تعریف و بزرگداشت آنان است، اما مصباح بزرگتر است. مصباح هم فقیه است هم فیلسوف، هم مهذب است هم متخلق، هم زمان شناس است هم بصیر.
علمِ مصباح، اسیر نفسش نیست، چون آزاد از هواست. محبوس در حوزههای علمی هم نیست، چون آگاه بر زمانه است. دخالت مصباح در سیاست، جاهلانه نیست، چون عالم به علوم و معارف اسلامی است، برای کسب قدرت هم نیست، چون فضائل اخلاقی اش، مبدا آن است، ناشی از تشخیصهای نادرست هم نیست، چون بصیرت و زمان شناسی اش، منبع آن است.
بله اگر کسی فقط فقیه و فیلسوف باشد، این همه دشمن و مخالف و منتفد نخواهد داشت، همان طور اگر فقط اخلاقی و مهذب یا فقط سیاسی و زمان شناس. تجمع این ویژگیهاست که هر کفر و شرکی را ولو خفی، در هر لباسی ولو لباس اسلام و ایمان یا حتی لباس انسانیت و روحانیت، میبیند و فریب توطئههای پیچیده دشمنان اسلام را نمیخورد. و تحت تاثیر جهلها یا هواها یا اشتباهات دوستان قرار نمیگیرد.
مصباح نه سرمایه معمولی انقلاب و نه سرمایه معاصرِ آن، بلکه سرمایه تاریخی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است. لذاست که حضرت آقا میفرمایند: این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است.(6)
پس لطفاً مصباح را نقد کنید، نه نفی اما بدانید نقدِ سرمایه تاریخی یک جامعه و یک کشور، آدابی دارد، لطفاً آدابش را نیز رعایت کنید.
*مصباح مربی نسل هاست.
مصباح علاوه بر همه این ها، معلم و مربی نسل ماست. اگر امروز تحمل یک مصباح، برای برخی مسئولین و سیاسیون، سخت است، این نوید را به آنان میدهیم که فرداها، هزاران مصباح خواهیم داشت. شکوفایی نسل ما، شکوفایی مصباح و تکثیر مصباح هاست. نسل ما زیر نورِ معرفت و منطق قوی مصباح، ایمان شجاعانه او و استقامتِ بصیرانه اش، پرورش یافته. لذا در دفاع از ارزشهای اسلام و انقلاب نه جهل به خرج میدهد و نه از آن، خجالت میکشد و نه کم میآورد بلکه عالمانه و مومنانه و شجاعانه و مدبرانه بر سر آنها میایستد.
روز شکوفایی این نسل، تحقق دولت اسلامی و در ادامه جامعه اسلامی و اقامه تمدن نوین اسلامی، به دشواری امروز نخواهد بود.
پس لطفاً مصباح را نقد کنید، نه نفی. اما بدانید مصباح تکثیر خواهد شد.
پی نوشت ها:
(1) و (2) و (3) و (4) : مقاله سایت خبری "فردا" با عنوان: چند نکته درباره سخنان اخیر آیت الله مصباح یزدی - رضایت مردم فقط با نفاق میسر است؟!/ کسب رضایت مردم مسلمان از رضایت خدا جدا نیست. کدخبر 278004
(5): بیانات مقام معظم رهبری درباره حضرت آیت الله مصباح یزدی 14/6/1378
(6): بیانات مقام معظم رهبری هنگام حضور در منزل حضرت آیت الله مصباح یزدی 20/11/1389